شب‌نامه

به قول روژین: مجالی برای فرار از خود سانسوری ، تلخندی به زندگی و همدلی صادقانه

شب‌نامه

به قول روژین: مجالی برای فرار از خود سانسوری ، تلخندی به زندگی و همدلی صادقانه

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

 

من خواننده حرفه‌ای نیستم و به همین علت هم چندان لذتی از خوانش این کتاب نبردم ... البته گاهی کتاب‌ها را به جهت لذت نمی‌خوانم، همین که بتوانم با دنیای نویسنده و فرهنگ جاری و ساری در اثر نویسنده آشنا بشوم، فرصت را غنمیت می‌شمارم ... در هر صورت در ابتدای خوانش کتاب برخی از عبارات برای خودم جالب توجه بود، از این رو برخی از قطعات را در بخش پایین قرار می‌دهم:

کشیش گفت:

عقل ما نمی‌تواند به اراده خداوند پی ببرد.

اما این حرف را با اعتقاد کامل نزد، زیرا از یک طرف تجربه او را اندکی شکاک کرده بود و از طرف دیگر گرما باعث می‌شد.(صفحه 18)

 

صورت‌حساب را برایم بفرستید.

برای شما یا برای دهداری؟

دهدار به او نگاه کرد؛ اما وقتی در را می‌بست از پشت شبکه گفت:

فرقی نمی‌کند.(صفحه 25)

 

آنا دستش را نگه داشت.

پول داری؟

داماسو با خوش‌خلقی جواب داد:

ثروتمندم. دویست پسو دارم.

آنا رو به دیوار گرداند، یک دسته اسکناس از سینه‌اش بیرون آورد و یک پسو به شوهرش داد.

خورخه نگره‌ته، این را بگیر.(صفحه 27)

 

فریادزنان گفت:

تو!

داماسو احساس کرد که چیزی بی‌پایان به پایان خود رسیده است.(صفحه 64)

 

نمی‌دانم چی شد که از یک جایی به بعد حس کردم که دیگر قطعه خاصی نمی‌بینم و فقط دوست دارم کتاب را بی‌توجه به هر مسئله‌ای بخوانم ... برخی از داستان‌ها هم پایانی نداشت مثل داستان خواب نمیروز سه‌شنبه، داستان با خروج مادر به پایان می‌رسد ... شاید زیبایی داستان هم به پایان بازش بود ... نمی‌دانم ...

نکته جالبی که بنده حس کردم اسامی بود که در داستان‌ها با بازی‌های مختلف تکرار می‌شد و با وجود خوانش صد سال تنهایی مارکز در سال‌های دور، بوئندیا بیش از پیش برای من آشنا بود ...

در هر صورت اگر کتاب بهتری دارید، اول آن کتاب را شروع کنید، اگر آخر آخرا فرصت پیدا کردید، این را هم بخوانید ...

  • ۲۶ آبان ۰۰ ، ۲۰:۲۶
  • سعید ‌‌

این کتاب را در سه الی چهار نشست خواندم. در این ایام که در هر زمان و مکانی صحبت از پول و طُرُق کسبِ پول است و درس هم که می‌خوانی معیار ارزش درس و مشق تو، درآمدزایی آن است. خواندن این سه داستان غنیمتی بود البته که در چشم برهم‌زدنی همه این مفاهیم از یاد می‌رود. سه داستان میلارپا، ابراهیم آقا و گل‌های قرآن و اسکار و بانوی گلی‌پوش در این کتاب جای گرفته بودند و هر سه در یک مسیر در حرکت بودند. به نظرم مفاهیم این سه داستان در جهات مختلفی از دامنه‌ی یک قله قرار گرفته و در نهایت به یک جا منتهی می‌شوند و آن چیزی نیست جز امر متعالی ...

نمی‌دانم چطور می‌شود امر متعالی را تعریف کرد ولی به نظرم چیز غریبی نیست و هر کسی حس نیازی به یک امر متعالی برای درک آرامش دارد ... البته به نظرم ضرورتی ندارد که این معنویت در درون دین جسته بشود و معنویت جدای از دین هم در این قرن همانطور که در کتاب 21 درس برای قرن 21 گفته شده، جای خودش را باز کرده و حتما ضرورت ندارد که در دین خاصی چون بودیسم، اسلام یا مسیحیت به دنبال آن گشت. البته نمی‌دانم بودیسم دین هست یا نه؟ چون هر دینی سه بخش دارد: بخش عقاید، اخلاق و احکام ... و فکر نمی‌کنم بودیسم احکام داشته باشد و بیشتر یک مسیر هست که خود تو باید آن را بپیمایی ... باید بیشتر در موردش بخوانم ...

در هر صورت فقط توانستم بخش‌هایی از کتاب را برش بزنم و حس کردم چندان قطعه خاصی ندارد، بیشتر مضامین هستند که در کتاب موج می‌زنند:

بدی کردن آسان‌تر از نیکوکاری است. ارتکاب بدی سریع است و زحمتی نمی‌خواهد اما همچون کتیرا به جان می‌چسبد و به آسانی پاک نمی‌شود ... (صفحه 27)

جواب درست را زمانی خواهم دانست که چراغ‌ها خاموش شود. (صفحه 48)

  • ۱۳ آبان ۰۰ ، ۲۳:۴۸
  • سعید ‌‌

 

در پایین قطعاتی از کتاب را قرار می‌دهم:

 

بخشش امری ارادی است اما فراموش کردن امری ارادی نیست. (صفحه 304)

ثروتمندان عادلانه مالیات بپردازند و تهیدستان بیشتر کار کنند. در ایران چنین نصیحتی خریدار ندارد زیرا اغنیا امتیازهای خود را حق طبیعی می‌دانند و فقرا معتقدند که سود کار کردن آنها فقط به جیب بالادستی‌ها می‌رود.

دولت آن است که بی‌خون دل آید به کنار / ورنه با سعی و عمل با جنان این همه نیست (صفحه 313)

جامعه ایران به توطئه از خارج نیاز ندارد، زیرا از این نظر بسیار غنی است. (صفحه 327)

در وجه روانشناختی، وقتی از کودکی به فردی می‌آموزند که «دولِ استعمار» همواره و در همه جا دروغ می‌گویند، و از صداقت بویی نبرده‌اند، طبیعی است که هر موافقتی از سوی آنها حمل بر کلک شود. (صفحه 348)

سناریویِ ازلی مردانی بزرگ که خوار می‌شوند، و بزمچه‌هایی که می‌کوشند پرابهّت به نظر برسند. (صفحه ؟)

فکر ایرانی به احساسش، احساسش به حرفش، و حرفش به عملش ارتباط چندانی ندارد. (صفحه 354)

اول حماسه، بعد فاجعه: معرکه بگیرید؛ وانمود کنید که دارید قدرت‌های بزرگ را به زانو درمی‌آورید؛ رقیبان را به خیانت و دزدی و وطن‌فروشی متهم کنید؛ سطح مطالبات را چنان بالا ببرید که از میان رقیبان کسی نتواند روی دست شما بلند شود. وقت ناکام شدید و همه به نتایجِ حداقل تن دادند، به مظلومیتِ تاریخی پناه ببرید و جهانخواران را مقصّر معرفی کنید. (صفحه 355)

تکرار نام ایران فقط یک معنی دارد: مشکلی پیش آمده و کار از جایی عیب پیدا کرده است. (صفحه ؟)

در چشم بسیاری ناظران اهل فرهنگ‌های دیگر، ایرانی‌ها ملتی‌اند دارای غرور ملّی اما فاقد احساس وطن‌دوستی؛ سرشار از تعصب اما فاقد اصول. (صفحه 364)

از نظر تاریخی، حکومت در این ناحیه یا غاصب است یا جاهل یا هر دو. در نتیجه، مردم ایران با هر حکومتی که بر سر کار باشد قویاً مخالفند زیرا یاد گرفته‌اند که حکومت نتیجه غلبه مستقیم بیگانگان یا توطئه آنها برای استیلاست. (صفحه 368)

گرفتاری احتمالی جامعه ایران نه در حافظه تاریخی، بلکه در ناپیگیریِ رفتاری و فقدان انسجام از نظر جهت حرکت جامعه است. (صفحه 370)

از این رو، در جهان ابتدای هزاره سوم، یک نظریه این است که باید اسلام را از دست مسلمانان، مسلمانان را از دست عرب‌ها، و عرب‌ها را از دست خودشان نجات داد. (صفحه 378)

 

متاسفانه در بخش‌های ابتدایی کتاب چندان فیش‌برداری انجام ندادم، طبیعتا این موارد هم با توجه حساسیت نظری من گردآوری شدند و هر کسی می‌تواند با نگاه خودش به متن حسیاست نشان بدهد ... در مجموع کتابی بود که می‌تواند به هر کسی مسائل جالب توجهی را عرضه کند و هر کسی هم می‌تواند به طور عمیق‌تر نسبت به این مسائل توجه نشان بدهد ... نثر کتاب هم روان بود و چندان دشواری در خوانش کتاب احساس نمی‌شد و شواهد بسیار و جالب توجهی هم در خصوص هر واقعه ارائه می‌داد ... این کتاب باعث شده که به دنبال دیگر آثار محمد قائد هم بروم ...

  • ۰۹ آبان ۰۰ ، ۱۸:۴۵
  • سعید ‌‌