شب‌نامه

به قول روژین: مجالی برای فرار از خود سانسوری ، تلخندی به زندگی و همدلی صادقانه

شب‌نامه

به قول روژین: مجالی برای فرار از خود سانسوری ، تلخندی به زندگی و همدلی صادقانه

تدفین مادربزرگ از گابریل گارسیا مارکز

چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۸:۲۶ ب.ظ

 

 

من خواننده حرفه‌ای نیستم و به همین علت هم چندان لذتی از خوانش این کتاب نبردم ... البته گاهی کتاب‌ها را به جهت لذت نمی‌خوانم، همین که بتوانم با دنیای نویسنده و فرهنگ جاری و ساری در اثر نویسنده آشنا بشوم، فرصت را غنمیت می‌شمارم ... در هر صورت در ابتدای خوانش کتاب برخی از عبارات برای خودم جالب توجه بود، از این رو برخی از قطعات را در بخش پایین قرار می‌دهم:

کشیش گفت:

عقل ما نمی‌تواند به اراده خداوند پی ببرد.

اما این حرف را با اعتقاد کامل نزد، زیرا از یک طرف تجربه او را اندکی شکاک کرده بود و از طرف دیگر گرما باعث می‌شد.(صفحه 18)

 

صورت‌حساب را برایم بفرستید.

برای شما یا برای دهداری؟

دهدار به او نگاه کرد؛ اما وقتی در را می‌بست از پشت شبکه گفت:

فرقی نمی‌کند.(صفحه 25)

 

آنا دستش را نگه داشت.

پول داری؟

داماسو با خوش‌خلقی جواب داد:

ثروتمندم. دویست پسو دارم.

آنا رو به دیوار گرداند، یک دسته اسکناس از سینه‌اش بیرون آورد و یک پسو به شوهرش داد.

خورخه نگره‌ته، این را بگیر.(صفحه 27)

 

فریادزنان گفت:

تو!

داماسو احساس کرد که چیزی بی‌پایان به پایان خود رسیده است.(صفحه 64)

 

نمی‌دانم چی شد که از یک جایی به بعد حس کردم که دیگر قطعه خاصی نمی‌بینم و فقط دوست دارم کتاب را بی‌توجه به هر مسئله‌ای بخوانم ... برخی از داستان‌ها هم پایانی نداشت مثل داستان خواب نمیروز سه‌شنبه، داستان با خروج مادر به پایان می‌رسد ... شاید زیبایی داستان هم به پایان بازش بود ... نمی‌دانم ...

نکته جالبی که بنده حس کردم اسامی بود که در داستان‌ها با بازی‌های مختلف تکرار می‌شد و با وجود خوانش صد سال تنهایی مارکز در سال‌های دور، بوئندیا بیش از پیش برای من آشنا بود ...

در هر صورت اگر کتاب بهتری دارید، اول آن کتاب را شروع کنید، اگر آخر آخرا فرصت پیدا کردید، این را هم بخوانید ...

  • ۰۰/۰۸/۲۶
  • سعید ‌‌