شب‌نامه

به قول روژین: مجالی برای فرار از خود سانسوری ، تلخندی به زندگی و همدلی صادقانه

شب‌نامه

به قول روژین: مجالی برای فرار از خود سانسوری ، تلخندی به زندگی و همدلی صادقانه

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

“My Sister, the Serial Killer” is a bombshell of a book — sharp, explosive, hilarious. With a deadly aim, Braithwaite lobs jokes, japes and screwball comedy at the reader. Only after you turn the last page do you realize that, as with many brilliant comic writers before her, laughter for Braithwaite is as good for covering up pain as bleach is for masking the smell of blood.

In This Novel, One Sister Is a Nurse. The Other Is a Murderer

 

کلمات، سفیدکننده، دفترچه یادداشت، شعر، جسد، لباس بیمارستان، بیمار، گرما، اینستاگرام، ترافیک، پذیرش، رقص، پدر، چاقو، ای فو، #3، آواز، قرمز، مدرسه، لکه، خانه، استراحت، نقص، پیراهن کوتاه چیندار، ریمل، ارکیده‌ها، رزها، پدر، دستبند، زمان، بیمار، نظافتچی، حمام، پرسش‌ها، خون، پدر، پخمه، پدر، تحقیقات، اتومبیل،‌ قلب، بیمار، فرشته مرگ، تولد، روز تولد، سرپرستار، کُما، بازی، هفده، افسونگر، بیدار، بازار، حافظه، جنون، در خواب، بستنی، راز، دوست، پدر، خانواده، گوسفند، پدر، همسر، شب، خردشده، گوشی، #2: پیتر، اتاق عمل، زخم، بی‌طرفی، صفحه، خواهر، پدر، حقیقت، رفته، #5.

به نظر شما دلیل خاصی دارد که کتاب به فصول مختلف تقسیم شده؟ آیا نمی‌شد خیلی روان داستان تعریف بشود بدون بریده بریده شدن. البته برای خود من این طور داستان‌ها که به فصول مختلف تقسیم می‌شوند خواندنی‌تر هستند و خیلی راحت‌تر می‌توانم مطالب را دنبال کنم.

  • ۰۶ تیر ۰۰ ، ۰۰:۲۷
  • سعید ‌‌

 

اعترافات تکان‌دهنده

 

می‌توانستیم

در صف‌های نان

قرارهای عاشقانه بگذاریم

در فروشگاه‌های بزرگ، قایم‌باشک بازی کنیم

و در کارخانه‌ها شعر بخوانیم

اگر غم نان نبود

اگر دروغ نبود

می‌توانستی صدای مرا از حنجره خودم

بشنوی

و چشم‌هایم را از پنجره‌های دیگران نبینی

 

هفت قطعه شعری که در این کتاب نگاشته شده بود، بیشتر رنگ و بوی حماسی داشت و این اشعار آن هم با این اوزان، چندان لذت شنیداری و خیالی نصیب من نکرد. بیشتر به دلنوشته می‌ماند تا شعر، من بیشتر عبدالملکیان را می‌پسندم. البته باید به این نکته هم اشاره کرد که فضای این دو شاعر با هم متفاوت است ولی به نظرم اثر جذابی نبود. شاید باید بار دیگر بخوانم.

به یاد صحبت‌های مرتضی مردیها افتادم که می‌گفت در دنیای امروز حماسه وجود ندارد بلکه تراژدی حکمفرماست، راست هم می‌گفت همه بازنده‌ایم، برندمون هم بازندست، اگر در زمین بازی برده، در زمین اخلاق باخته ...

  • ۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۲:۰۰
  • سعید ‌‌