گروس عبدالملکیان
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانههایی را که هر روز برایشان میریزم
در میان آنها
یک پرندهی بیمعرفت هست
که میدانم روزی به آسمان خواهد رفت
و برنمی گردد.
من او را بیشتر دوست دارم
***
می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم من بودم
که نبودم !
***
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد!
از گروس عبدالملکیان دو کتاب به نامهای سهگانه خاورمیانه و حفرهها را خواندم. هر دو خواندنی بودند ولی خاورمیانه خواندنیتر بود. قطعات بسیار ساده و روان هستند و یک زیبایی بدوی در درون آنها موج میزند. آدمی با خواندن برخی از قطعات حس میکند شاعر در حال صحبت با اوست و رابطهای صمیمی در حال برقراریست. پیش از این آقای عبدالملکیان را نمیشناختم و از طریق بلاگ دلشرم بود که با ایشان آشنا شدم و چنین قطعات زیبا را دریافتم. در حین آشنایی با رسول یونانهم آشنا شدم و امیدوارم هر چه زودتر به سراغ آثار او هم بروم.
- ۰۰/۰۳/۲۵