سهگانه نیویورک از پل استر
من زیاد خوب نمینویسم و ذهن نقادی هم ندارم ولی این کتاب را بفهمی نفهمی دوست داشتم، دوست دارم کتابی که میخوانم روان باشد و من را با خودش همراه کند، هی من را از کتاب بیرون پرت نکند و من هی خودم را به کتاب تحمیل نکنم. از این طور کتابها بدم میاد و حوصلم سر میرود. این کتاب سه داستان داشت که دو داستان توسط یک نفر و یک داستان را هم شخص دیگری ترجمه کرده بود. در کل من متوجه امر خاصی در ترجمهها نشدم و خیلی هم خوب بود و دوست داشتم. در پایان داستان سوم شما تازه متوجه میشوید که این سه داستان جه ارتباط غریبی با هم داشتند، باز هم روشن نیست و هیه چیز در حالتی از ابهام قرار دارد ولی در کل دوست داشتنی و خواندنی بود و حتی در داستان دوم هیچ اسمی از کسی برده نمیشد و شخصیتها تنها با نام رنگها شناخته میشدند. برای خودم جالب بود و اخیرا هم با سبک نگارش پست مدرن آشنا شدم. البته پیش از این پست مدرن را در فلسفه دریافته بود و یکی از ممیزههای اساسی این اندیشه، به زمین زدن عقل و آگاهی و دانای کل هست که به خوبی در این داستانها به نمایش گذاشته شده و آدمی پیوسته در حیرت هست و نکته دیگر نبود یک روایت کل و نبود یک دانای کل هست. به نظرم نویسنده تلاشی برای انجام این امور ندارد و واقعا زندگی در این دنیا هست که آدمی را با نحوه زندگی مواجه میکند. در این داستان مرز خیال و واقعیت در هم شکسته شده و آدمی نمیتواند این تصاویر خیالی فرد هست و فرد دچار اسکیزو هست یا نه؟ هیچ نمیدانم چه خواهد شد! باید خواند و ادامه داد تا دریافت که چه خواهد شد. البته داستان چندان پایان خاصی نداشت که بخواهد شما را متعجب کند و تنها ارتباط داستانها در انتها بود که برای من بسیار غافلگیر کننده بود.
- ۰۰/۰۳/۱۹