شب‌نامه

به قول روژین: مجالی برای فرار از خود سانسوری ، تلخندی به زندگی و همدلی صادقانه

شب‌نامه

به قول روژین: مجالی برای فرار از خود سانسوری ، تلخندی به زندگی و همدلی صادقانه

گدا از نجیب محفوظ

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۲۲ ب.ظ

این کتاب در حین آشنایی با کتاب آداب بی‌قراری مورد توجه من قرار گرفت. یعنی به علت در دسترس نبودن آن کتاب، این کتاب را شروع کردم و چندان هم پشیمان از این سرنوشت نیستم. با وجود اینکه می‌دانم سرنوشت برای ما بد نوشت. کتاب در مورد سردرگمی و آشفته حالی یک انسانه، انسانی که زمانی آرزو و رویاهایی داشته و برای آن می‌جنگیده. البته در حین جنگ هم کم آورده و از خیلی از تفکرات گذشته و پا روی آنها گذاشته. حالا بعد از سال‌ها زندگی و کسب جاه و مقام و ثروت، دیگر چیزی برای ادامه دادن ندارد. به عیاشی رو می‌آورد ولی این دوای دردش نیست و نمی‌تواند درمانش کند. پزشک‌ها هم جوابش کردند و گفتند که دوای درد تو دست خودته. نمی‌دانم آدم چطور به این نقطه می‌رسد. البته خود من هم برخی مواقع از همه چیز زندگی خسته می‌شوم ولی به خاطر خانواده، شاید هم این یک بهانه هست ولی در هر صورت ادامه می‌دهم. روم نمیشه بگم نمی‌توانم و کم آوردم. طبیعتا در زندگی هر فردی شکست‌هایی وجود دارد و همین شکست‌هاست که آدم را زمین می‌زند. البته در این داستان عمر شکستی نخورده، یک دفعه حالی به حالی میشه و از همه چیز و همه کس بدش میاد. آخه چطور شد؟ چی شد؟ چرا اینطوری شد؟ واقا خودم هم نمی‌دانم؟ به نظرم باید عمر خودکشی می‌کرد و خودش را راحت می‌کرد از این زندگی پست. بهتر از این کثافت‌کاری بود که راه انداخته بود. چرا خودکشی نکرد؟ نمی‌دانم. این بخش از داستان برای من قابل هضم نیست. چرا خودکشی نکرد؟ حقیقتش داستان سرراستی بود، چندان سختی در خوانش داستان نبود، تصاویر هم تصاویر خوبی بودند یعنی به آدم مجال تصویرسازی و خیال‌پردازی را می‌دادند. ای کاش می‌شد چند سفری به کشورهای مختلف از جمله مصر می‌کردم. نمی‌دانم میشه یا نه و به نظرم سفری دیدنی باشد. اسکندریه و ...

مصطفی خندید و گفت: و چون در روزگار ما وحی و الهامی در کار نیست، امثال تو چاره‌ای جز گدایی ندارند!

  • ۰۰/۰۳/۱۹
  • سعید ‌‌